تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

درد دل

درد ها بر دل همچو غبار


بی ان که کسی بر ان دستی کشد


دربر گیرنده درد ها


شده کاغذ های کنار پنجره


من با درد دل مانده ام


درد ها همچو برگ های پاییزی


انباشته رو هم


هر کس از روی انها چه ساده می گذرد


چو این که صدای خرد شدنش را دوس دارد


درد هادر دل


همچو خوره به جانم


عذابم میدهد


زجری نا پیوسته


که اکنون به من پیوسته


این گونه باشد


با من خواهد ماند


همچو یک دوست


اگر دوستی نباشد ان را دوا کند


او دوستیست برایم


در لحضه های اجیم از درد دل


 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

دفتر خاطرات
 
دگر ورق نمی زنم
بار خاطرات چه سنگین است
تو در خاطراتم محفوضی
یک روز به ان ها جان بخشیدی
یک روز ان ها به تو جان باختن
ورق نمی زنم
به پایانی میرسیم که چشیده ام
گل خشک های لابه لای هر ورق چو دل خرد میشود
دفتری که نقش ما دونفر را در زندگی هم
به نقش میکشد
که مرا بس است
اثباتی که یک روز در زندگیت بوده ام
دفتر خاطرات
احساساتم را درک کرد
اشک هایم را بر ورق هایش سپردم
یاد اور روز های با تو
بی تو بودن
ورق نمیزنم تو نیستی
خاطرات نبودنت را یاد اوریست
دفتر خاطراتی که
خالقش تو بودی
دفتری که کنار پنجره
و من بی بهانه نمی توانم از تو بنویسم
بهانه  تو بودی
دفتر خاطراتم وسیعت پایان یک عشق
برای کسانی که عاشق خواهند شد
تو  فانی
خاطرات جاودان

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد
  • روزمره
  • چاله