درد دل
درد ها بر دل همچو غبار
بی ان که کسی بر ان دستی کشد
دربر گیرنده درد ها
شده کاغذ های کنار پنجره
من با درد دل مانده ام
درد ها همچو برگ های پاییزی
انباشته رو هم
هر کس از روی انها چه ساده می گذرد
چو این که صدای خرد شدنش را دوس دارد
درد هادر دل
همچو خوره به جانم
عذابم میدهد
زجری نا پیوسته
که اکنون به من پیوسته
این گونه باشد
با من خواهد ماند
همچو یک دوست
اگر دوستی نباشد ان را دوا کند
او دوستیست برایم
در لحضه های اجیم از درد دل
دفتر خاطرات
دگر ورق نمی زنم
بار خاطرات چه سنگین است
تو در خاطراتم محفوضی
یک روز به ان ها جان بخشیدی
یک روز ان ها به تو جان باختن
ورق نمی زنم
به پایانی میرسیم که چشیده ام
گل خشک های لابه لای هر ورق چو دل خرد میشود
دفتری که نقش ما دونفر را در زندگی هم
به نقش میکشد
که مرا بس است
اثباتی که یک روز در زندگیت بوده ام
دفتر خاطرات
احساساتم را درک کرد
اشک هایم را بر ورق هایش سپردم
یاد اور روز های با تو
بی تو بودن
ورق نمیزنم تو نیستی
خاطرات نبودنت را یاد اوریست
دفتر خاطراتی که
خالقش تو بودی
دفتری که کنار پنجره
و من بی بهانه نمی توانم از تو بنویسم
بهانه تو بودی
دفتر خاطراتم وسیعت پایان یک عشق
برای کسانی که عاشق خواهند شد
تو فانی
خاطرات جاودان
.: Weblog Themes By Pichak :.